آدمیزاد همیشه شاکی
به شغل های جالب غیر تکراری فکر میکردم. به شغل های غیر ادری. گل فروشی داشتن، کافه و کتاب فروشی داشتن. نویسنده بودن، عکاسی کردن. به روانشناس بودن فکر می کردم . به طراح های لباس، مدل ها، ودینگ پلنرها، آشپز های حرفه ای. البته که هر شغلی آنهم در سطح حرفه ای مصیبت ها و فشار های روانی خودش را دارد ولی تماشا کردنشان از دور جذاب است. لااقل خیلی جالب تر از وضعیت من که اینجا نشسته ام و حوصله ی خواندن مقاله ام را ندارم و ار آن همه ایمیلی که زده ام فقط یکی جواب گرفته. خمیازه میکشم، غر میزنم و دلم آخر هفته ای را میخواهد که تا میرسد دلواپس تمام شدنش هستم!
+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت 6:8 توسط مکث
|
البته که این تمام من نیست