روزی که تصمیم گرفتم بیام اینجا، روزی که تصمیم گرفتم دکترا بخونم، روزی که تصمیم گرفتم اینجا بمونم، روزی که تصمیم گرفتم توی کارخونه مشغول به کار بشم متوجه بودم هر کدوم از این انتخاب ها معایب و مزایایی خواهند داشت. میدونم که مسئولیت این انتخاب ها یا تغییرشون با منه. میتونم تصمیم بگیرم برگردم، انصراف بدم، استعفا بدم، از یکسری دردسر ها راحت بشم و یکسری منافع رو از دست بدم. میخوام یادآوری کنم زندگی ما تا حد زیادی با انتخاب هامون ساخته شده و جوانب انتخاب هامون روی احساساتمون موثره. ممکنه در شرایط پر تنش و اضطرابی قرار بگیریم، ممکنه به زحمت بیفتیم و سختی بکشیم تا به یکسری منافع مشخص برسیم. گاهی هم فقط شرایط رو تحمل میکنیم چون جرات تغییر و پرداخت بهاش رو نداریم. بخشی از زندگی خارج از اراده و انتخاب ماست و بخشی هم کاملا متاثر از تصمیمات ما. خیلی وقت ها برای بخش دوم کاری نمی کنیم. فرو میریم در قالب یک افسرده ی بیچاره و حسرت زندگی از دست رفته رو میخوریم. بعد یکسری رفتارهای غیر اخلاقی و خارج از چارچوب رو به بهانه ی این شرایط توجیه میکنیم یا ترجیح میدیم شرایط رو مسئول حال خرابمون بدونیم. یه آدم افسرده نمیتونه خودش رو درمان کنه اما مسئولیت اینکه به پزشک و درمانگر مراجعه کنه، از خانواده و دوستان کمک بخواد و به روند درمان متعهد بمونه با خودشه. کسی از آسمون نازل نمیشه تا رساله و آزمون های من رو تموم کنه، مشکلات کاری فلانی رو حل کنه یا رابطه بهمانی رو بهبود بده. گاهی توان پرداخت بهای رها کردن شرایط موجود در ما نیست اما جرات قبول کردن اینکه اگه بخاطر منافع خاصی داریم به شرایط موجود رضایت میدیماین انتخاب ماست و باید به انتخابمون آگاه باشیم خیلی مهمه.