زخم روي زخم
به بابا ميگفتم هر آدمي يك در دروازه دارد كه از آن رد نمي شودحتي اگر از هزار سوراخ سوزن ديگر رد شده باشد. يك حساسيت هايي هست شبيه جاي زخم، روي اينها نبايد دست بزني، داد آدمها در مي آيد حتي اگر ضربه به خيال خودت محكم نباشد. بابا هميشه ميفهمد از چه حرف ميزنم. داشتم برايش ميگفتم آن دراوازه ي رد نشدني من جانب ديگران را گرفتن است. آن حس تنها گذاشته شدن پنج ساله ام ميكند. اين كه فكر كنم آدم نزديكي مقابل غريبه اي مرا به هيچ فروخته. اينكه كسي كه انتظارش را داري مقابل آزار ديگري واكنش حمايتي كه ندارد هيچ، برود طرف آن ديگري را بگيرد. اينها قلبم را زخم ميكند، مچاله ميكند.
+ نوشته شده در سه شنبه نهم دی ۱۳۹۹ ساعت 16:40 توسط مکث
|
البته که این تمام من نیست